زنگ زده می گه: عزیزم, یه وقت خرید نکنی دست دردت بدتر می شه. تاحالا تو زحمت می کشیدی یه مدت هم نوبت منه. من جدا ناراحت شدم دیشب از درد خوابت نبرد.
– مرسی, اما آخه, تو نمی دونی چی رو از کجا بخری. خودم یه کاریش می کنم.
– خوب خودت بگو چی رو از کجا بخرم. تعارف نکن دیگه. دکتر گفت نباید بار سنگین بلند کنی…
-باشه… پس بنویس…
– نوشتن نمیخواد, به هوش و حواس من شک داری؟
– نه خوب… ببین سیبا جان من آلو زرد و خیار و گوجه فرنگی و کاهو خریدم ها. تو سیب و هلو و گلابی بخر.مواظب باش بهت له شده یا کال نندازن. دو تا مرغ حدود 1800 گرمی هم از فلان مغازه بخر بده ریز کبابی خورد کنن.
– چشم! دیگه کاری نداری؟
– قطع نکن, یادت موند چی باید بخری و چی من خریدم؟ آخه خیلی بیشتر از نیاز خیار و گوجه و آلوزرد و کاهوخریدم. مرغ هم یادت باشه حتما کبابی باشه.
– ای بابا, گوجه و خیار و آلو داریم, سیب و انگور و دیگه چی؟ کاهو؟…
– نه عزیزم, کاهو داریم. سیب و هلو و گلابی بخر. انگور هم خواستی بخر. گوجه و خیار و آلو زرد و کاهو نخر. مرغ هم ریز کبابی. جان من یه جایی بنویس.
– عزیز دلم, یادم موند. فکر کردی من خنگم؟ گفتی مرغا کبابی باشن دیگه؟
– آره, آره.
…
…
صدای زنگ. نایلونهای زیاد در دست و باز کردن در با باسن و..
– ئه اومدی. دستت درد نکنه. یه مقداریشو بده دست من.
– نه عزیزم, تو دست نزن. همه شو خودم میارم تا آشپزخونه.
…
…
– ای بابا, این نایلونه که پر از کاهوئه… گفتم کاهو یه عالمه خریدم. (با تأسف) این یکی هم که آلو زرده… من سه کیلو خریده بودم. ای وای…. اینا هم که گوجه و خیاره!! من اینا رو کجا بذارم؟ خراب می شه.
– خوب خودت گفته بودی!
– من گفتم اینا رو نخر!
– خوب من چه می دونم, هی می گی آدم قاطی می کنه.
– مرغ که الحمدالله خریدی؟
با افتخار و سربلندی: بعله! نایلونشو نشون می ده> ایناهاش…
– وای… اینا بوقلمونن یا مرغ؟ چرا اینقدر تیکه هاش درشتن… اَه…هر مرغو 4 تیکه کرده. اونم مرغای دو و نیم کیلو به بالا؟ من اینا رو نخواسته بودم! مگه نگفتم بنویس تا یادت نره.
با دلخوری: من چه می دونم بابا! اینقدر سمن(شایدم گفت صنم) دارم که یاسمن توش گُمه. فکرم همه ش تو مسائل مهمتره! مثل تو نیستم همه ش به چیزای پیش پا افتاده فکر کنم و…
– ….