بیشتر مردم قبض گازشونو نپرداخته اند… آیا شورشی در راه است؟

تو این چند سال که دوستان خارج کشوری رهنمود می دادن که قبضای برق و آب و تلفن و گازتون رو ندید تا حکومت رو تحت فشار بذارید, می گفتم اینا هم دلشون خوشه!… به نظرم میومد این دوستان برداشت درستی از اوضاع داخلی ایران ندارن و دلیل میاوردم که خوب ما نریم قبض برق یا تلفنمون رو بدیم, دیگران که می رن می دن و اداره برق و تلفن خیلی راحت میاد و برق و تلفن ماهایی رو که ندادیم قطع می کنه.
مسئله گاز و آب که موضوعش جداست. فیش برای کل ساختمون میاد و معمولا روی شارژ آپارتمان حساب می شه و هیچ واحدی نمی تونه از پرداختش خودداری کنه چون مورد لعن و نفرین و چه بسا شکایت بقیه ساکنین قرار بگیره.
تازه مبلغ این خدمات اونقدر نبود که نشه دادش و مثلا براش جنگید, فیش 8 هزار تومنی برق و 3 هزار تومنی آب و ده تومنی گاز و تلفن هم به مبلغ مصرف شده, برای دوماه آنچنان هزینه زیادی(نسبت به بقیه مخارج) برامون نداشت.
اما با این فیش های جدید چنان مردم نقره داغ شدن که خیلی از طرفدارای این حکومت هم نمی تونن پرداخت کنن.
مثالی میارم. چند روز پیش یه مرد جوون تو تاکسی می گفت:» من دانشجوئم و یه کار کارگری دارم و ماهی 200 هزار تومن حقوق می گیرم. خونه ای کوچیک در زورآباد اجاره کردم ماهی 50 هزار تومن(فکر نمی کنم اجاره هیچ جایی در ایران به این ارزونی باشه) با 150 هزار تومن به زور مخارج دانشگاه و رفت و آمد و خورد و خوراکمو تأمین می کردم. حالا برام فیش گاز اومده 150 هزار تومن. تا فیشو دیدم از عصبانیت زدم پاره ش کردم. فیش آب و برق هم چند برابر قبل اومده. آخه شما بگید من چه جوری می تونم با این شرایط زندگی کنم.» صورتش از شدت ناراحتی قرمز شده بود.
من و راننده تاکسی و مسافرای دیگه واقعا جوابی نداشتیم بدیم. جز اینکه: خوب کاری کردی که ندادی و ما هم همین تصمیمو داریم. ایشالله درست می شه و…
واقعا هم من توی جلسه ساختمون این مسئله رو مطرح کردم و از شنیده هام گفتم که یه عده با وانت فلان شهر گشتن و فیش های مردم رو جمع کردن تو چند گونی و فرستادنش برای فلان ارگان. هر کدوم از همسایه ها هم از شنیده هاشون گفتن که سرکارشون گفتن فیش های گاز رو ندید اگه تعدادمون زیاد باشه هیچ کاری نمی تونن بکنن و از این صحبتا. علی رغم پافشاری دوسه همسایه ترسو و نون به نرخ روز خور, تصویب شد که فعلا فیش گاز رو نپردازیم. شنیدم خیلی از محلات کرج اینکارو کردن.
من فکر می کنم مسئله مبلغ بالای فیش ها حتما حتما شورش هایی رو در پی داره. و این رشته هم مثل رشته دعوای رهبری و رئیس جمهوری قطعا سر بسیار درازی داره.
اگر شورش های انتخابات بیشتر در محلات متوسط نشین به بالا بود اینبار به جنوب شهر و روستاهایی که تا به حال با سیاست دولت موافق بودن می رسه.

شوخی که نیست. ماهی چهل یا چهل و پنج هزار تومن از پول نفتمون با هزار منت بهمون به عنوان یارانه می دن و ماهی سیصد هزار تومن به مخارجمون اضافه شده. باک ماشینی که با سه هزار تومن پر می شد حالا شده بیست و یک هزار تومن.
سیبی که می خریدیم ششصد یا هفتصد تومن حالا شده سه هزار تومن. گوشت و مرغ و تخم مرغ (از شونه ای سه هزار تومن شده شش هزار تومن) که بماند. نون و نمک و پنیر و ماست و شیر و دمپایی و سفره و میخ و طناب و دستمال کاغذی و جوراب و مانتو و ملافه و میز و اتو و …
(اینا به کنار… آلوچه رو بگو. تازگی ها به خوردن آلوچه ترش –ازاونایی که به صورت له شده تو نایلونه- معتاد شدم. از بسته ای 500 شده دو هزار تومن. یعنی چهار برابر, آخه نامسلمونا شما مگه یارانه آلوچه به ما می دین؟)
موضوع برداشت چهار صفر از پول هم حسابی مردمو ترسونده. حساب کردن که خوب ما ده میلیون تومن پس انداز داریم چند وقت دیگه می شه ده هزار تومن. چیکار کنیم که ارزش پولمون حفظ شه. مسکن که راکده, با ده میلیون هم نمی شه خونه و زمین خرید, دلار که دولت هی می زنه توسرش که گرون نشه, پس یالله بریم سکه بخریم.اینه که سکه داره هی گرون و گرون تر می شه. خود دولت هم شروع کرده به فروختن سکه.از تمام بهار و نیم تا ربع و یک گرمی. از اون ور هم برای صید بقیه سرمایه های سرگردان اومده سکه های 50 گرمی, 25 گرمی, ده گرمی, 5 گرمی و 2.5 گرمی مخصوص ولادت حضرت علی پیش فروش کرده و قول داده تا شهریور تحویل بده.
همیشه فکر می کنم خود دولت در گرون کردن سکه طلا نقش داره, چرا چون هر چند وقت یه بار یهو یه جو روانی ایجاد می شه, سکه ها به طریفی از بازار جمع میشه و در نتیجه گرون میشه و وقتی قیمت سکه خیلی خیلی بالا رفت دولت میاد با بزرگواری با یه تخفیف جزئی در میلیون ها قطعه به مردم می فروشه. الان بانک ملی به هر نفر با نشون دادن کارت ملی 5 سکه تمام بهار می ده. این همه سکه طلای آماده از کجا اومده؟ از کی تدارک چنین روزی رو دیدن؟

تاریخ پرداخت فیش های گاز آخر فروردین بوده. از هر ده نفری که می پرسی بین 6 تا 8 نفر می گن فیشمون رو پرداخت نکردیم. دولت قول داده که قسطیش کنه. اما فیشی که قراره هر ماه بیاد چه جوری میشه قسط بندیش کرد؟ اونی که این ماه نداره 150 هزار تومن پول تنها گازشو بده و ماههای دیگه هم همین مبلغ میاد چه جوری این پولو در ماههای بعد بپردازه؟
حکومت یا باید از گرون کردن گاز معذرت بخواد.(که نمی خواد) یا برای پرت کردن اذهان عمومی باید یه جنگ زرگری راه بندازه و همه تقصیرا رو بندازه گردن یه شخصی منفور( کی مناسب تر از احمدی نژاد)…
حالا یه عده دارن می گن آخی… طفلکی رهبر تا حالا نمی دونسته احمدی نژاد اینقدر بده, باید حمایتش کنیم تا دولتو عوض کنه.
بابا گول این بازیا رو نخورید!

بالاترین

شرف شمس, سنگ گشایش

انگشتر نقره م شکسته بود و زنجیر نقره م پاره شده بود. وقتش بود برم پیش اون نقره فروش آشنا که وقت خرید یا تعمیر, کلی درباره اوضاع مملکت گپ می زد. البته بیشتر فحش می داد و از مذهب بد می گفت و از اینکه چقدر خوشحاله که بعد از انقلاب از کار دولتی اخراج شده و تونسته با عرق جبین مغازه ای بزنه و از زیر بار ذلت کار کردن برای این دولت که از مذهب برای چاپیدن مردم استفاده می کنه خلاص شه.
مثل همیشه ساعتی رفتم که معمولا خلوته. اما زهی خیال باطل. در کمال تعجبم اینبار توی مغازه جمعیت وول می خورد. زن و مرد, پسر و دختر جوون از هر شکل و قیافه. چادری, مانتویی, مو سیخ سیخی, های لایتی, ریشو پشمو, سبیلو, هفت تیغه, مو دم کفتری و…
– از این بِده. نه از اون یکی بده. عالیه. چقدر بیعانه بدم؟ آهان باشه بفرمایید.
عجیب اینکه معامله ها زود جوش می خورد. پشت سر هم, بدون چک و چونه ی معمول. یه سری با خوشحالی می رفتن و یه سری با عجله عین مور و ملخ می ریختن تو مغازه.
خدای من, چه خبره؟ باور کنید الان که دارم این ماجرارو تایپ می کنم موهای دستم سیخ شدن. ایناهاش. این دست من!
گفتم شاید نقره هم مثل طلا – که ربع سکه اش ظرف مدت دوسه ماه از 60 هزار تومن به 120 هزار تومن رسیده- سیر صعودی پیدا کرده که مردم اینطور هجوم آوردن برای خرید. دیدی من بیچاره که وسعم نمی رسید طلا بخرم از نقره هم محروم شدم.
به خودم گفتم صبور باش زیتون, شاید مسئله چیز دیگه ای باشه, بالاخره رازش آشکار می شه.

یواش یواش خودمو یه جوری چپوندم بین جلوپیشخونی ها. مرد نقره فروش در دفتری به چه کلفتی تند تند داشت اسم می نوشت و سنگی از بین صدها سنگی که با چسب چسبونده شده روی مقواهای بزرگی که دست به دست توسط ملت چرخونده و انتخاب می شدن, می کند و با چسب نواری می چسبوند توی دفتر جلوی اسم طرف. به علاوه مبلغ زیادی به عنوان بیعانه.
عجیب تر اینکه همه هم هم سلیقه بودن. از دم عقیق زرد انتخاب می کردن. حتما شما تاحالا فهمیدید موضوع چی بوده و من چه روزی رفته بودم. ولی من خنگ هنوز دستگیرم نشده بود.
فروشنده تا نگاش به من افتاد برخلاف همیشه اخمی کرد و گفت شما بی زحمت هفته بعد تشریف بیارید سرمون خیلی شلوغه. (خانمش هم اومده بود کمکش. برای همین گفت سرمون). من که مرده بودم از فضولی, گفتم اشکالی نداره, صبر می کنم. بیچاره فکر کنم شده بودم آینه ی دقش. چون هر معامله ای که می کرد یه بار همون جمله رو می گفت.
سرتون رو درد نیارم. اونقدر موندم تا بفهمم از طلوع تا غروب آفتاب 19 فروردین( 27 رمضان. من نفهمیدم تاریخ شمسی درسته تا قمری) هر کی سنگی عقیق ترجیحا زرد به صورت انگشتر یا مدال گردنبند بده یه آدم صالح ومؤمن, ترجیحا همین آقای نقره فروش لامذهب براش پشتش اسمشو حک کنه و همیشه همراهش باشه, چنان گشایشی در کارها و در رزقش می افته دیدنی و شنیدنی. و کلا تموم گرفتاری هاش رفع می شه. همه مریضی های خود و دوستاش معالجه می شه و…

البته به شرطی که انگشتر رو در دست راست کنی وهر روز قبل از اینکه چشمت به قیافه منحوس اعضای خانواده و همسایه ها بیفته نگین رو به جانب کف دست بگردونی و سوره انا انزلنا بخونی و دعای بخصوص دیگه ای بخونی و فوتی کنی و وردی بگی و شیطون رو لعنت کنی و قر کمری و… ببخشید قاطی کردم این آخری رو فاکتور بگیرید.
اسم سنگ رو یادم رفت بگم. سنگ رو که البته گفتم. عقیق, ترجیحا زرد. اگه فروشنده زردش رو تموم کرده بود سبز و آبی و قهوه ای و قرمز و بنفش و نیلیش هم قبوله. اما اسم جدیدش بعد از حکاکی اسم می شه «شرف شمس«.
فهمیدم آقای نقره فروش فقط تا سحر 19 فروردین می تونه سفارش بگیره و بعد از اون تا غروب حق نداره چهره زیبای هیچکدوم از مشتری ها رو ببینه. فقط هر چی حساب کردم دیدم اگه بخواد دقیقه ای یک عقیق هم حکاکی کنه امکان نداره حساب اون همه سنگ رو برسه.
هر لحظه که تو مغازه موندم آداب جدیدی از شرف الشمس یاد گرفتم که با مقتضای سنگ ها و قاب های موجود آقای نقره فروش عوض می شد. یعنی آخراش عقیق قرمز خیلی مجرب تر از زرد بود و گردنبندش مؤثرتر از انگشترش. یواش یواش فکر کنم کار به سنگ فیروزه و زبرجد و آماتئیس(اسمشو درست گفتم؟) هم رسید.

آخراش طاقت نیاوردم گفتم, آقای… اگه این سنگ اینقدر خوبه چرا رئیس جمهور اعلام نمی کنه همه بخرن تا همه مردم ایران خوشبخت و کامروا و پولدار شن؟ گفتم الان عین همیشه می خنده و خستگیش در میاد.
اما بی ادب چنان عصبانی شد و اخمی کرد که چی.
وقتی همه رو راه انداخت. موقعی که داشت زنجیرم رو جوش می داد گفتم آقای نقره فروش شما هم؟ واقعا صبح سحر پا می شید برای حکاکی؟ این چیزا چیه چاپ کردید دادید دست مردم؟( 5000 تا بروشور برای دعاهای مجرب شرف الشمس و انواع تسبیج گفتن ها چاپ کرده بود) این آقای ماتریالیست ضد حکومت که همه بلایای دنیا رو از چشم مذهب های مختلف بخصوص اسلام می دید.
فکر کنم ترسیده بود که مشتری همیشگیشو از دست بده وگرنه عمرا اون موقع شب برام زنجیر جوش می داد….
گفت: ای زیتون خانم… سفره ایه که باز شده. زرنگ اونیه که به موقع بشینه دورش! از این مردم احمق جاهل خشکه مذهب هر چی بخوری کمه. اینقدر خرن که احمدی نژاد شده رئیس جمهورشون!
گفتم آهان… اگه تو کار مردم گشایشی نداشته باشه, تو گشایش حساب بانکی شما تاثیر بسزایی داره… با خنده گفت احسنتم! گل گفتی خواهر!

پ.ن.
بعدا فهمیدم در همین 19 فروردین, روز گشایش کارها و وسعت رزق و روزی و روز شفای مریضان, حمله کردن به اردوگاه اشرف مجاهدین در عراق و چند نفرو کشتن.( اونا هم یحتمل عین من سنگ شرف الشمس همراه نداشتن)
داشتم با تاسف مراسمشو تو ماهواره می دیدم, مریم رجوی اومد و چندیدن کبوتر که عکس کشته شده ها رو حمل می کردن تو هوا پرداد و بعد گفت این شهیدان تقدیمی هستن از طرف مسعود!!
و گفت همه خانواده کشته شده ها خوشحال شدن از کشته شدن بچه شون در این راه. گفت همه خانواده ها بهش زنگ زدن مریم! مبادا مشکی بپوشی و گریه کنی.
مریم هم عین همینا, با خانوما دست می داد و به هر آقایی که می رسید یه جوری دستاشو قایم می کرد و…

پ.ن.2
راستی من یادم رفت عیدو اینجا هم تبریک بگم. تو فیس بوک گفته بودم فکر کردم اینجا گفتم.
امیدوارم سال خوبی باشه برای همه شما… سال گشایش در کارها, رفع گرفتاری ها و مشکلات, شفای مریضان و وسعت رزق و روزی…